[Dream On]

My mind is a DUMBASS BITCH.

نمیخوام تعریف کنم. خیلی خلاصه اینکه گویا کلیه سمت چپم به فاک رفته. میدونی زیاد شوکه نشدم. وقتی هشت ماه صبح تا شب میگی دیگه خسته شدم کاش بمیرم. دیر یا زود کائنات جوابتو میدن.

دیشب به سختی خوابیدم. بعد از مدیتیشن، کلی تو جام تکون خوردم تا خوابم برد. میترسیدم تا صبح بیدار بمونم و بازم خوابم بهم بریزه. دوروبرِ ده و نیم خوابیدم و صبح یکم دیرتر بیدار شدم. حدودا هشت. خیلی میخوابم! از حد عادی خیلی بیشتره. ولی چون زود میخوابم و تقریبا زود بیدار میشم به همین راضیم.

متن پایان‌نامه رو حسابی سر و سامون دادم. حس بهتری بهم میده. و خب ۲۱ صفحه شده تا اینجا :))

امروز تقریبا mental health day بود. تصمیم گرفتم بهش نگفتم lazzy day. بار منفی داره در صورتی که برای سلامتیم نیازه.

اینم بگم و برم واسه امروز نوشتن کافیه! فکر آیپدُ دوباره از سرم انداختم بیرون. چرا؟ چون نمیخوام خواستن چیزی انقدر ذهنمو درگیر کنه که به هیچ کاری نرسیم. تب آیپد هر چندوقت یه بار میاد به سراغم و خب الان نمیتونم بخرمش. شاید حالا حالاها نتونم بخرم.

لعنتی آبان شد. از خرداد تا آبان هیچ صحبتی با استاد راهنمام نکردم. باید زودتر یه چیزی بهش تحویل بدم. و میدونم اگه یه بار باهاش کرکسیون کنم از اون به بعد به‌طور منظم بهش گزارش میدم که پروژه چطور پیش میره. یه جورایی میوفتم رو غلتک و بی‌استرس باهاش جلسه میذارم. ولی همین "اولین کرکسیون" اونم بعد چهار پنج ماه، انقدر عنوان ترسناکی هست که هی عقب‌تر میندازمش!

امروز نسبت به بقیه روزا پرکارتر بودم. حس خوبیه. فردا ارائه‌‌س و تیم ما حضور نداره. حس جالبی نیست. نمیدونم. امروز از صصبح که یوتیوب چک میکردم تا همین الان هی آیپد میبینم و میگم خدایا کی میتونم یکیشو داشته باشم. نمیدونم واقعا.

با تشکر از جلسات توجیهی رویداد، پایانامه خیلی خوب پیش میره. امیدوارم زودتر استاد راهنمامو در جریان بزارم که فکر نکنه رفتم پی کارم. مخصوصا با حرفایی که زدم و اطمینانی که بهش دادم!

اگه روزی یک ساعت مفید رو پایانامه‌م کار کنم خیلی خوب میشه. مثل امروز که دو صفحه تایپ کردم. از اینکه از بقیه عقب بیوفتم خیلی بدم میاد. مخصوصا اینکه همیشه زودتر از بقیه استارت میزنم اما انقدر روندُ کش میدم که آخرین نفر میشم.